جدول جو
جدول جو

معنی چرخ دادن - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ دادن
چرخاندن، گردش دادن، گرداندن
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
فرهنگ فارسی عمید
چرخ دادن
(اَ گُ زَدَ)
بمعنی حرکت دوری است. (آنندراج). چرخانیدن. گرد گردانیدن. چرخاندن:
در دم اندیشه چون به خنصر اقبال
چرخ دهی خاتم سهیل نگین را.
طالب آملی (از آنندراج).
، در تداول عامه، راه بردن و گردش دادن انسان یا حیوانی را در محلی، چنانکه فی المثل گویند: این طفل را فلانجا چرخی بده و زود برگرد. یا: این اسب را چرخی بده تا عرقش خشک شود، در تداول عوام، گوشت را در تابه سرخ کردن. مدتی کوتاه در روغن جوشان پختن چیزی را. کمی در روغن داغ سرخ کردن گوشت و جز آن را. سرخ و برشته کردن گوشت و مانندآن. مرغ را در تابه تاب دادن. در تاوه چرخاندن گوشت و مانند آن. بو دادن چیزی در دیگ یا تابه
لغت نامه دهخدا
چرخ دادن
حرکت دادن
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرا دادن
تصویر چرا دادن
به چرا بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
روی دادن، به وقوع پیوستن امری
فرهنگ فارسی عمید
(اُ گِ رِ تَ)
غالب شدن و فتح کردن. (ناظم الاطباء) ، زیادتراز وزن مقرر دادن. سهم کسی را بیش از حق وی دادن
لغت نامه دهخدا
(تَ ظَلْ لُ کَ دَ)
حادث شدن. روی دادن. اتفاق افتادن. (یادداشت مؤلف). پیش آمدن. واقع شدن و حادث شدن. (فرهنگ نظام). عارض شدن. روی آور شدن. (ناظم الاطباء) : حوادث بدی برای ما رخ داد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بوسیله دستکاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن: چرخ کردن شیر، با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آنرا تیز کردن، دستگاهی گوشت را ریز ریز کردن، بوسیله، دندان را با دستگاه خاصی تراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاک دادن
تصویر چاک دادن
شکاف دادن دریدن، پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
اتفاق افتادن، پیش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
اتفاق افتادن، به وقوع پیوستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
نگیختن، زندیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخ دادنی
تصویر رخ دادنی
حتمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
أن يحدث
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
Happen, Occur, Transpire
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
se produire, survenir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
일어나다 , 발생하다 , 일어나다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
ہونا , واقع ہونا , واقع ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
ঘটনা ঘটানো , ঘটতে থাকা , ঘটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
เกิดขึ้น , เกิดขึ้น , เกิดขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
kutokea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
olmak, meydana gelmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
происходить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
passieren, geschehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
לקרות , לקרות , לקרות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
terjadi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
होना , घटित होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
gebeuren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
suceder, ocurrir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
succedere, verificarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
acontecer, ocorrer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
发生
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
zdarzyć się, wydarzać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
відбуватися , відбуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
起こる
دیکشنری فارسی به ژاپنی